داستان عاشقانه کوتاه قربانی هوا سرد بود،سوزناک و بیرحم.اما صورت محسن خیس عرق.عرق ترس،عرق شرم.در ماشین رو باز کرد و…
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه
داستانهای عشقی,داستانهای جالب,داستانک,داستانهای جذاب,داستان راستان,داستان هاي جالب,داستان آموزنده,داستان,سرگرمي,داستانهای کوتاه,داستان خانوادگی
داستان دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی کار می کردند که یکی از آنها ازدواج کرده بود و خانواده…
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه درخت جاودانگی داستانی آموزنده و شنیدنی است که امیدوارم مورد رضایت شما واقع گردد وقتی، دانایی به طریق…
بیشتر بخوانید »