اخبار گوناگونخبر

کوهنوردان ایرانی را خودمان در هیمالیا دفن کردیم؟!

فتح چهارده قله بالای هشت هزار متر روی کره زمین برای هر کوهنوردی، بزرگ‌ترین افتخار ممکن می‌تواند باشد و بی‌گمان اگر قرار باشد در میان هفت مهم از این چهارده قله، ترتیبی لحاظ کرد …

سه کوهنورد ایرانی در خوشبینانه‌ترین برآورد‌ها، در حالی شرایط بسیار سختی را در نزدیکی قله ۸۰۴۷ متری برودپیک یا‌‌ همان K۳ ‌می‌‌گذرانند و جامعه ورزش برای بازگشت ایشان در کمال سلامت دعا می‌کند که ظاهراً تنها فشار هوا، سرمای استخوان‌سوز و شرایط جوی در وقوع چنین شرایطی نقش نداشته و آن گونه که شواهد نشان می‌دهد کوهنوردان ایرانی را خودمان دفن کرده‌ایم.

به گزارش «تابناک»، فتح چهارده قله بالای هشت هزار متر روی کره زمین برای هر کوهنوردی، بزرگ‌ترین افتخار ممکن می‌تواند باشد و بی‌گمان اگر قرار باشد در میان هفت مهم از این چهارده قله، ترتیبی لحاظ کرد، برودپیک یا K۳ دوازدهمین قله بلند در دنیا با ارتفاع ۸۰۴۷ متر واقع در سلسله جبال هیمالیا و در شمال شرقی پاکستان، به واسطه دشواری مسیرهای صعود، در لیست نامبرده قرار خواهد گرفت. از سال ۱۹۷۵ تا ۲۰۰۳، ۲۵۵ بار به برودپیک ۲۵۵ بار صعود شده که هفده نفر در آن جان باخته‌اند و حجم بالایی از این کشته‌ها به ریزش بهمن بازمی‌گردد.

کوهنوردان ایران در جدی‌ترین تلاش در سال ۲۰۰۹ کوشیدند از راه جدیدی ـ از جنوب غربی‌ ـ به قله بروند. این مسیر شامل دو بخش می‌شد: مرحله نخست، از دیواره جنوب غربی به کمپ C۳. مرحله دوم، از C۳ به سمت راست و بعد، مستقیم به قله. تلاش گروه پرشمار ایرانی در سال ۲۰۰۹ به خاطر مشکلاتی که برای سلامتی کوهنورد‌ها پیش آمد، در C۳ در ارتفاع ۶ هزار و ۸۰۰ متری متوقف شد و تلاش‌های بعدی نیز چندان موفق نبود و همین اتفاق، رقابت را برای راهیابی به این قله دوچندان کرده بود.

kohnavard 2455
                                                                                                یکی از تلاش‌های کوهنوردان ایرانی برای صعود به قله در گذشته

تیم پنج نفره ایران از گروه کوهنوردی آرش، این بار از این مسیر تا کمپ C۳ پیش رفت و سپس، شنبه این هفته آیدین بزرگی، پویا کیوان و مجتبی جراحی صعود به سمت قله را شروع کردند و شب نخست را در ۷۳۵۰ متری گذراندند. روز بعد، از صخره بالای سرشان صعود کردند، ولی دشواری راه، سرعت صعود را کاهش داد و تنها ۱۰۰ متر پیشروی داشتند و در پایان روز سوم، در هشت هزار متری بودند.

در ساعات نخست سه‌شنبه ۲۵ تیر ماه، هر سه تن با حمله به قله، موفق به صعود به K۳ شدند، ولی در حالی که انتظار می‌رفت تا بعدازظهر به کمپ C۳ بازگردند و به رامین شجاعی و افشین سعدی، دو عضو دیگر گروه بپیوندند، هیچ ‌گاه این اتفاق رخ نداد و آن‌ها در مسیر بازگشت زمینگیر شدند و گمان می‌رفت، چهارشنبه بتوانند با بازگشت به مسیر اصلی، به کمپ بازگردند و در همین راستا، «عزیز» (یک باربر ارتفاع پاکستانی) هماهنگ شده تا صبح پنجشنبه مقداری آب و مواد غذایی و یک بیسیم شارژ شده، به کمپ سوم برودپیک حمل کند و کوهنوردان پس از بازگشت به مرتفع‌ترین کمپ (C۳) کمبود امکانات نداشته باشند.

اما این اتفاق رخ نداد و گروه حمله به قله، آیدین بزرگی ساعت ۶ صبح روز پنجشنبه ۲۷ تیر ماه در تماسی با BC (کمپ اصلی) از وضعیت نامناسبشان خبر داد و خواستار آب، غذا و کمک‌های فوری شد و در ادامه در دو تماس دیگر در ساعت ۷ و ۱۰ صبح از بحرانی شدن وضعیتشان خبر دادند.

رامین شجاعی بعدازظهر‌‌ همان روز پایین آمد و به کمپ C۲ رفت و در عوض، تیم امداد از کمپ اصلی به سمت C۳ راه افتاد و دیر وقت به آنجا رسید. پیش از رسیدن گروه امداد، آیدین بزرگی یک بار دیگر در ساعت ۲۰: ۲۵ به وقت محلی با کمپ اصلی تماس گرفته و گفته بود که در نزدیکی گذرگاه در ارتفاع ۷۸۰۰ متری است و با اشاره به پاره شدن چادرشان، از وخامت اوضاع پویا کیوان و مجتبی جراحی خبر داد.

چنین بود که پس از روشن شدن هوا در روز جمعه ۲۸ تیر ماه، تیم کمک‌رسانی برای یافتن این کوهنورد راهی شد و با توجه به همراهی جی پی اس با ایشان، امید به یافتنشان فراوان بود. یک کوهنورد آلمانی همراه با یک راهنمای محلی توسط بالگرد به نزدیکی منطقه کوهنوردان ایرانی مفقود شده در قله برودپیک در پاکستان رفت اما موفق به یافتن آن‌ها نشدند. در آخرین تماس آیدین بزرگی، یکی از کوهنوردان ناپدید شده که در ساعت ۱۹:‌۳۰ روز شنبه صورت پذیرفت، از سختی شرایطشان خبر داد و پس از آن ظاهراً دیگر تماسی برقرار نشده است.

masir irani ha barai sood 36465
                                                                                                       مسیر ایرانی ها برای صعود، از کمپ اصلی (BC) به کمپ C3

علاوه بر کوهنورد آلمانی، دو تیم شامل کوهنوردان پاکستانی و سوییسی نیز برای نجات سه کوهنورد گم شده ایرانی در منطقه حضور یافتند و کوهنوردان پاکستانی نیز روز جمعه برای نجات این کوهنوردان اقدام کردند که به دلیل بد بودن شرایط جوی و مناسب نبودن مسیر به کمپ اصلی بازگشتند.

با این حال، خبر‌ها از شناسایی موقعیت یک کوهنورد از سه کوهنورد صعود کرده به قله حکایت دارد و از نقطه‌ای که پالس جی پی اس و تلفن ماهواره‌ای این کوهنوردان ارسال می‌شده، تصاویر هوایی گرفته شده است. در صورت تأیید این اطلاعات، تیم سه نفره گردنه بین قله اصلی و فرعی را با گردنه اصلی بین کمپ سوم و قله فرعی اشتباه گرفته و با اشتباه گرفتن راه بازگشت، در موقعیت خطرناکی قرار دارد.

در حالی پس از بررسی این تصاویر توسط کوهنوردان آلمانی، قرار بوده گروه امداد متشکل از سه کوهنورد آلمانی، پاکستانی و ایرانی به نقطه مذکور فرستاده شود، منظور حسین، رئیس باشگاه کوهنوردی آلپن پاکستان به آسوشتیدپرس گفته که عملیات جستجو و نجات سه کوهنورد ایرانی، متوقف شده اما در عین حال سخنگوی گروه نجات با رد توقف عملیات نجات، از پیگیری تیم نجات خبر داده است.

در کنار وضعیت مبهم این کوهنوردان، انتشار متن یک نامه بسیار تکان دهنده بود؛ متنی که شاید نشان دهد کوهنوردان ایرانی را با تنگ نظری‌هایمان مبنی بر اینکه این صعود به نام این جوانان ثبت نشود و عدم همراهی کافی در ارائه اطلاعات و تجربیات صعودهای پیشین و حتی شاید سنگ اندازی‌هایی، خودمان در هیمالیا دفن کرده‌ایم. پرستو ابریشمی کوهنورد زن کشورمان در وبلاگ خاک خوب با بیان این که، «آیدین بزرگی» یکی از سه کوهنورد صعودکننده به قله از او خواسته تا پس از صعود آن‌ها، نامه‌اش را منتشر کند، متن این نامه را که نوزدهم خرداد ماه (روز سفر تیم از ایران به پاکستان) منتشر نموده که «تابناک» برای نخستین بار، رسانه‌ای‌اش می‌کند. آیدین بزرگی در متن این نامه، چنین آورده است:

‌«به نام برودپیک، به امید تغییر

من و تو یکی دهانیم
که با همه آوازش، به زیبا‌تر سرودی خواناست.

من و تو یکی دیدگانیم
که دنیا را هر دم، در منظر خویش تازه‌تر می‌سازد.

نفرتی
از هر آنچه بازمان دارد، از هر آنچه محصورمان کند، از هر آنچه واداردمان‌ که به دنبال بنگریم.

دستی
که خطی گستاخ به باطل می‌کشد.

من و تو یکی شوریم
از هر شعله‌‌ای بر‌تر، که هیچ ‌گاه شکست را بر ما چیرگی نیست
چرا که از عشق رویینه تنیم.

و پرستویی که در سرپناه ما آشیان کرده است
با آمد شدنی شتابناک
خانه را از خدایی گمشده لبریز می‌کند.

شاملو

kalkachal 3359
                                                                                                         آیدین بزرگی در یکی از صعودهایش به کلکچال

این ماییم، دوباره اینجاییم. با هم هستیم ولی تنهاییم. اینجاییم نه از برای خودخواهی، نه از برای خودنمایی، اینجاییم از سر عشق، اینجاییم از سر شور، از سر غرور. اینجاییم از برای رشد، از برای اوج، از سر جنون، اینجاییم برای پایان، پایان یک آغاز، پایانی که آغازی بلند پروازانه‌تر را نوید دهد.

پایانی که پایان نیست، که شالودهٔ آغاز است، که پشتوانهٔ آغاز است، که تیر خلاصی است بر نتوانستن‌ها، بر خود کم بینی‌ها، بر در حصار ماندن‌ها، بر گرفتار تکرار شدن‌ها. آری تیر خلاصی است بر ماندن‌ها، نرفتن‌ها، نرسیدن‌ها، غروبی است برای این فرسایش‌ها و طلوعی است برای ریشه زدن‌ها، برای شکوفه دادن‌ها. بوی خوش تغییر است و مهر ابطال است بر راکد بودن‌ها.

می‌خواهیم مال خودمان باشد، راه خودمان باشد، مسیر خودمان باشد، طناب خودمان باشد، از نفس و عرق خودمان باشد. می‌خواهیم توانستن را معنی کنیم، می‌خواهیم تغییر را زندگی کنیم، می‌خواهیم خواستن را بفهمیم، خواستن را بخواهیم. می‌خواهیم روی آن بزرگ مردی را سفید کنیم که مویش در این راه سفید شد، که قلبش در این راه شکست، که روحش در این راه درد کشید. می‌خواهیم پیرمردی را شاد کنیم که بغض به گلو نشسته‌اش فریاد شد، و فریادش به دادگاه برده شد. می‌خواهیم راهی را برویم که درست است، که رو به اعتلاست. می‌خواهیم طعنه بشنویم، مسخره شویم، مضحکه شویم، پول‌هایمان را هدر بدهیم، بدویم، گریه کنیم، خطر کنیم. می‌خواهیم کوهنورد باشیم، می‌خواهیم میراث بران شایسته‌ای باشیم، نمی‌خواهیم زیر چتر زور باشیم، نمی‌خواهیم کور باشیم.

آری، ما اینجاییم، تا یادی از کوهنوردی اینک مردهٔ کشورمان کنیم، تا کوهنوردی‌مان را دوباره ورق بزنیم، تا یادگاری از خودمان به جا بگذاریم، توشه‌ای برای کوهنوردان آیندهٔ کشورمان. اینجاییم تا بر تن یک کوه هشت هزار متری یادگاری خودمان را بنویسیم، نام ایرانمان را حک کنیم، اینجاییم تا دوباره زنده شدن را زمزمه کنیم.

چه کسی است که بتواند جلوی عزم ما بایستد؟ عزم ما از ذره ذرهٔ وجود کوهنوردان ایران است. عزم ما بی‌پولی را نمی‌شناسد، عزم ما خطر را می‌هراساند، عزم ما نیازی به اجازهٔ پشت میز نشینانی ندارد که خود را رئیس و سرپرست می‌دانند، که خود را تافتهٔ جدا بافته می‌دانند، که خود را نخبه می‌پندارند، که خود را کوهنورد می‌دانند، که آنان‌اند که محتاج عزم مایند، که آنان‌اند که زیر چتر مایند. عزم ما نامه و گواهی و مجوز شورا نمی‌خواهد.

عزم ما ریشه در ذات ما دارد، ریشه در پیشکسوتان ما دارد، ریشه در عمق وجود آنانی دارد که زندگی‌شان را وقف کوهنوردی این کشور کرده‌اند. عزم ما عزم جوانی است، عزم پرواز است. عزم ما عاشق است، شکست را نمی‌شناسد، کارشکنی را نمی‌فهمد، استهزا را عار نمی‌داند، طعنه را ننگ نمی‌شمارد، عزم ما فقط آنجا را می‌بیند، رأس آن ستیغ بلند را.

گفتم ما تنهاییم. ولی نه، ما تنها نیستیم. هزاران چشم به راه ماست، هزاران دست دعاگوی ماست. چشمان مادرم، دستان پدرم، نگاه دوستانم، همه پشتوانهٔ ماست. ما تنها نیستیم، چند دهه کوهنوردی پر افتخار پشت ماست، این همه کوهنورد نو جو و نو طلب پشت ماست. پشتوانهٔ ما ارز دولتی نیست، حکم قهرمانی نیست، مقام نخبگی نیست. پشتوانهٔ ما‌ های و هوی نیست، جنجال نیست، مصاحبه نیست، تلویزیون نیست. پشتوانهٔ ما باربر بیچاره نیست، کپسول اکسیژن نیست، طناب ثابت نیست.

پشتوانهٔ ما عرق جبین ماست، صدای نفس نفس زدن‌های ماست، بغض در گلوی ماست، اشک حلقه شده در چشم ماست. پشتوانهٔ ما سکوت ماست، صبر ماست. پشتوانهٔ ما تویی، تو که چند سال تلاش ما را شکست ندانستی. پشتوانهٔ ما تویی، نه آن حسودی که از ضعف خودش ما مسخره می‌کرد، نه آن ضعیفی که خودش جسارت پیمایش صد متر را در طناب خودش ندارد، نه آن کسی که هیمالیانوردی‌اش در یومارش خلاصه است، نه آن کسی که قهرمان دروغین است.

پشتوانهٔ ما تویی، تو که با نگاهت، تو که با صدایت، تو که با امیدت، با امیدت به آینده‌ای روشن برای کوهنوردی این مملکت، ما را راهی می‌کنی. پشتوانهٔ ما تویی که صد متر راه از مسیر اعتلا را بر هزاران متر راه از مسیر تکرار ترجیح می‌دهی.

می‌گویند نمی‌توانید، می‌گویند کشته می‌شوید، می‌گویند شما را چه به این کار‌ها! نخبگان ما نتوانستند، شما که اصلا نخواهید توانست. می‌گویند راه‌تان را می‌بندیم، پایتان را می‌گیریم. می‌گویند هیمالیا مال ماست، صعودش هم مال ماست، افتخارش هم فقط مال ماست، کیف و کوکش هم مال ماست، عشق و حالش هم مال ماست. می‌گویند بروید چند ماه دیگر جواب نامه‌تان را می‌دهیم، می‌گویند مگر بچه بازیست، مگر به این آسانی است! می‌گویند آنجا هییییییییییمااااااااااالیییییییییاسسسسسسسسست، توچال نیست!

می‌گوییم بترسید، دیر یا زود سردمداریتان به پایان می‌رسد، می‌گوییم این صعود برای شما کابوس است و این کابوس رویای ماست. می‌گوییم نتوانستن برای ما ننگ نیست، قله برای ما هدف نیست. می‌گوییم جرأت نداشتن ننگ است، هراسیدن ننگ است، درجا زدن ننگ است. می‌گوییم آری هدف قله نیست، هدف اعتلاست، هدف تجربه کردن است، هدف دیدن است، لمس کردن است، هدف آموختن است، از شکست درس گرفتن است.

tim arash 4467
                                                                                                          تیم اعزامی گروه آرش به پاکستان

می‌گوییم به شکست‌های ما بخندید، از ته دل، از سر کیف، نوبت ما نیز می‌رسد، آن زمانی که شکست‌های قبلی‌مان مانند نبردبانی ما را به بالای بالا می‌رساند. می‌گوییم اینک بخندید، خندهٔ شما هر چه بلند هم باشد در آن پایین‌ها مانده است.

می‌گوییم ما از آن بالا به شما می‌خندیم، از آن بالا همه صدای ما را خواهند شنید، همه پیام ما را خواهند گرفت. می‌گوییم این پاداش ماست، این نتیجهٔ صبر ماست، نتیجهٔ پایمردی ماست، نتیجهٔ جرأت کردن ماست، نتیجهٔ اشک‌های ماست، نتیجهٔ چند دهه کوهنوردی ماست که شما پایتان را بر گلویش گذاشتید، نمی‌گذارید بلند شود، نمی‌گذارید نفس بکشد. ولی ما از آن بالا پا بر گلوی شما خواهیم گذاشت، ما از آن بالا شما را پایین خواهیم کشید، ما از آن بالا ترانهٔ زندگی را برای کوهنوردی‌مان خواهیم خواند، دست در دست هم، غرق شادی، غرق غرور، غرق افتخار.

نه ما تنها نیستیم، این کوه با ماست، هنوز هم در عکس‌هایمان کنارمان ایستاده، هنوز هم نگاهش که می‌کنیم صدایش را می‌شنویم. ما را می‌خواند، به مکتب خانهٔ عشقش، به مدرسهٔ زندگی‌اش، مدرسهٔ کوهنوردی‌اش. مشتاق آموختن است، آموختن جسارت، آموختن خود باوری، آموختن پیشرفت. ما را می‌خواند به بهشت گم شده‌اش، ما را می‌خواند با همهٔ بادهای سهمگینش، با همهٔ بهمن‌های مهیبش، با صدای خرد شدن یخ‌هایش. با آن که بر همهٔ دنیای اطرافش محیط است، با آن که همه را از بالا می‌بیند، اما ما را می‌خواند تا محاط ما شود، ما را می‌خواند تا خودش را خاک پای ما کند. نه به این خاطر که ما کسی باشیم، نه به این خاطر که ما در مقابلش عددی باشیم، که خود می‌دانیم در دریایش مثل حبابی هستیم و در آسمانش کمتر از ذرهٔ کاهی.

ما را می‌خواند چون می‌داند در فضای ماتم زده و درماندهٔ کوهنوردی کشورمان، فقط اوست که می‌تواند دست ما را بگیرد. ما را می‌خواند چون می‌داند به او پناه آورده‌ایم، ما را می‌خواند چون می‌داند که ما فرعیم و اصل صد‌ها یا شاید هزاران کوهنورد جوانی هستند که باید با مرام و مکتبش تربیت شوند. ما را می‌خواند چون خودش بزرگ است، رو به بالاست و از سر به زیر بودن‌ها خسته است، ما را می‌خواند چون جسارت تعرض به حریمش را داشتیم، چون پیام ما پیام ما نسیت، پیام کوهنوردان ایران زمین است، پیام تغییر است.

نه این ما نیستیم. تنها هم نیستیم. این شمایید. شما که این راه را ادامه خواهید داد، شما که این تفکر را زنده نگه خواهید داشت، شما که فریب تکرار را نخواهید خورد، در باتلاق عاشقان میز و صندلی فرو نخواهید رفت. این شمایید که غرور مایید، که پیشران مایید، که انگیزهٔ مایید. این دستان شماست که دعا‌گوی ماست، که خیرخواه ماست. این شمایید که همیشه زنده خواهید ماند، که آینده متعلق به شماست، که آینده متکی به شماست. آری این شمایید، فقط کافی است بخواهید، بهترین‌ها را، رشدکردن‌ها را، بالا‌ترین‌ها را، اولین‌ها را‌».

 

منبع : تابناک

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا